* مصاحبه‌ * مصاحبه کننده : کفتار پیر * طرف مصاحبه : سلطان پنگوئن * شروع نام؟ -پنگوئن!! نام خانوادگی؟ -پنگوئن دیگر! احمق! ببخشید قربان... لقب؟ -سلطان پنگوئن مدت حکومت؟ -از قبلا تا بعدا میشه کمی بیشتر توضیح بدین؟ -گویا سرت بر گردنت سنگینی میکند! نه قربان... غلط کردم رو برای همین مواقع گذاشتن... غلط کردم! آیا سرورم رفته اند قاطی باقالیا؟ ببخشید قربان! منظورم این بود که شما ازدواج کردید؟ -مگر خر مغزم را گاز گرفته است؟ خیر... نام بزرگترین فرزند ذکور؟ -کفتار؟ گمان میبریم که کم کم مخت به فسیل نزدیک میشود! میخواهی دستور دهیم تا جلاد راحتت نماید ؟ با ما تعارف نکن... قربان سوال هاییست که اینجا نوشته اند -خیله خب ادامه را بپرس و بمیر چشم قربان علاقه مندی ها؟ -گردن زدن کفتارهای پیر قربان هیجان این عمل برای سلامتی شما سم است -از دیگر علاقه مندی هایمان نیز نوشیدن سم است دیگر چه؟ قربان مصاحبه رو ادامه بدیم -بگذار موضوع قبل مشخص شود اگر زنده ماندی به بعد نیز خواهیم رسید... . . . قربان هنوز بدنم درد میکنه... به سلامتی دستان مبارکتان چقدر سنگینه! -بس است... شاید بهتر بود با زبان درازت مکالمه فیزیکی مینودیم قربان چرا وبلاگ مینویسید؟ -تا فوضولانی مثل تو را به دست جلادان بسپارم... قربان تحصیلات شما ؟ -مدتی که در دانشگاه آزاد در تبعید به سر میبردیم با زور مدرکی با نام نادانی یا کارسانی یا شبیه اینها گرفتیم... یادمان آمد کاردانی در چه رشته ای؟ -وسیله ای بود بس عجیب چیزهای گرد را وارد آن میکردند و وسیله با زبانی عجیب میخواند : " بچه ها آهنگای بندری دوست دارین؟ شما که اون ته نشستین! شما که شلوار قهوه ای با خال های سبز پاته بله با خودتم بیا وسط و..." ما آن وسیله را یاد گرفتیم... شاید که نامش کامپیچوتر بود! قربان... -اه بس است خسته‌مان کردی... جلاد... . . . خط اول رو اینجوری تغییر بدین: * مصاحبه کننده : مرحوم کفتار پیر