..:: قصر سلطان پنگوئن ::..

به زودی فکر خواهد کرد...

..:: قصر سلطان پنگوئن ::..

به زودی فکر خواهد کرد...

سلطان و سهراب !!!

سیلاااااااااام!     چیطورین؟ 

این روزا مثل همیشه مودب  ٬ منطقی   ٬ آروم ٬ ساکت   ٬ مظلوم روزا رو میگذرونم! هر از گاهی هم تفریحات سالم از جمله نوشیدن آب!    تخمه خوردن!  بازی منچ و شطرنج!    انجام میدم! به دور از بیرون رفتن با بروبچ    و اینور و اون ور  و ( بیییییییب ) و بیب و بیب ( اینا سانسور شده ) و هرگونه شاه و بیبی و سرباز ( از سقف برو بالا! ) خلاصه که مثل همیشه درگیر روزمرگی هستیم!

البته باید اینو بگم که چند وقتی هست یه نفر با تیپ و قیافه‌ای شبیه من  توی گوش آدمایی که خوابن آب میریزه!   با تیرکمون مگسی به اینو اون تیر میزنه! تخم مرغ رو به سر دوستش میزنه ( یه بار زده همش ) دیگهههههههه! آهان شبها دقیقا به ۴۲ نفر تک زنگ زده بعدشم گوشیش رو سایلنت کرده و با آرامش خوابیده ( صبح با ۶۵ تا میس کال و ۲۱تا اس‌ام‌اس با مضامین مستهجن و بی‌ادبی مواجه شده ) دیگههههه گوشیه یکی از دوستاش ساعت ۳ شب خاموش بوده نتونسته تک زنگ بزنه!! تک زنگ زده به خونشون! دیگه کلی فرش شسته! دستش رو بریده! و کلی کارای دیگه! که اون شخص ۱۰۰٪ من نبودم! باور کنید من نبودم! باور کنید دیگه!

بگذریم!   بریم سراغ خاطرات پنگوئنی!  از زبان سلطان!

چند وقت پیش که قدوم مبارکمان را بر آرایشگاه و بر چشمان آرایشگر نهادیم!   تا کله‌ی مبارک را ولا‌استریت کنیم یک عدد یارو آمد   و بر تخت کناری تکیه زد و موهایش را بافت   و ابروهایش را نیز برداشت!  ( بماند که عمل خطیر و نامانوس رنگ کردن را هم به فعلیت رسانید    ) ما هم که جلاد را در نزدیکی خود نداشتیم به نشانه‌ی اعتراض کله‌ی عزیز را به دست ماشین سپردیم و یا علی مدد! کچل شدیم رفت!    اندک زمانیست که باز شویدها بر سر بی‌همتایمان روییده‌اند!    هر روز کمی کود با کمی آب به خوراکشان میدهیم که شاید کمی سریعتر رشد خود را کامل  و قیافه‌ی ما را از این حالت ناروا دربیاورند!    همانطور که در مرحوم سایلنت‌سانگ ( وبلاگ قبلیمان ) نیز نوشته بودیم! پشم خواص متعددی داراست!  بماند که در این هوای سرد یخ زدگی را از عقل و پوستمان میزداید!  در همین راستا و در راه بهبود امر کشاورزی بر سرمان چند روزیست به فکر گل و گیاه و کود و کشاورز افتاده‌ایم و به آنها فکر میکنیم!  و متوجه حرفهایی از سهراب عزیز شدیم! که کفتار و جلاد و کتی و متی و زری و عمش به قربانش!    ولی.... نتوانستیم با او دل و قلوه رد و بدل نماییم چرا که شقایقش را نتوانستیم یافت کنیم!    او همیشه میگفت تا شقایق هست زندگی باید کرد!    ولی از گرانی خبر نداشت! برای رمز و رموز هستیه شقایق و همچنین اطلاع از صحت وی به گلفروشی مراجعه کرده و جویایه شقایق شدیم!    ولی انسان بی‌مقدار به ما میگوید : شقایق کم عمره! بی دوومه! گروونه! نیست! یه چی دیگه انتخاب کن!  ما نیز که کمی تا قسمتی ابری در بعضی نواحی با بارش پراکنده و در قسمتهایی عصبی گشتیم      به او میگوییم پس یک شاخه برای ما بیاور!  باز با لحنی گستاخانه!! میگوید : من میگم نره تو میگی بدوش؟ نداریم دایی!  بعد از شنیدن این حرفها پنداشتیم که ما را با داییه خود اشتباه گرفته‌است و ما نیز مزاح کردیم و گفتیم    : خب خواهر زاده‌ی عزیز بدوش و یک شاخه برای داییه خود بیاور!   ( به بیرون از مغازه پرتاب میشویم!   )

فکری ماندیم که مگر خرزره و سبزه و چمن چشان بود که شقایق را انتخاب کرد؟  پس بیایید و بیاییم و بیایند تا از این پس اینگونه به خود بگوییم! 

 که تا زندگی اجباریست! زندگی باید کرد! 

   

بعدا نوشت ۱ : اگر بار گران بودیم و رفتیم! اگر نا مهربان بودیم و رفتیم! اصلا هم اینجوری نیست! من نه بار بودم نه نامهربان! خیلی هم خوب بودم! بعدشم برمیگردم! دارم میرم مسافرت! یکشنبه برمیگردم! پس تا یکشنبه خداحافظ!

 فعلا

پنگوئن ورژن ۲۰۰۸ رسید!

  سلام! 

 من اومدم! 

راستش وبلاگ قبلیم رو هک کردن!    دستشم درد نکنه! خودم میخواستم حذفش کنم! یعنی میخواستم آرشیوش رو نگه دارم! ولی دیگه به روز نکنمش!‌   به آزاده و حدیث هم گفته بودم! حالا همون آرشیوشم رفت! خداحافظ سایلنت‌سانگ! 

  خلاصه که از این به بعد اینجاییم!   

 

الان حدیث داره زحمت میکشه و لینکا رو پیدا میکنه! کارش که تمومید میام بهتون خبر میدم! حاضرین به غایبین ( که آدرسشون یافت نشد   ) برسانند که ازین پس سلطان اینجاست!    تاااا این وبلاگشم حسودها هک کنن که بره یه جای دیگه باز خبرتون کنه! 

یه تشکر مخصوص از حدیث   که خیلی زیاد کمکم کرد واسه این وبلاگ! دستت طلا حدیث خانوم! همکلاسیه دوران دبستان! همشهری! دمت گرم! 

راستی گفتم حدیث اینم بگم دانشگاه قبولید!  رشته‌ی کامپیوتر! بهترین رشته!  

هرکی اومد اینجا رو دید! آدرس وبلاگم رو درست کنه!  

با عنوان 

 قصر سلطان پنگوئن! 

پنگوئن 2008 اومد!!!!!!!