..:: قصر سلطان پنگوئن ::..

به زودی فکر خواهد کرد...

..:: قصر سلطان پنگوئن ::..

به زودی فکر خواهد کرد...

سلطان در سفر سمنان!

سیلام سیلام سیلام!   چیطورین؟  جانه من میبینین من دیگه ترکوندم از آپ!   برو بچ! این آپ الان که دارم مینویسمش فک میکنم یه ذره طولانی شه!   پس اگه حوصله ی پست طولانی ندارین از خیرش بگذرین...   ولی اگه خوندین! کامل بخونین! خب بریم سر اصل ماجرا! هه هه هه     

  قسمت اول : بقیه ی مسافران 

موقعه رفتن کله صبحه سگ خون  ( 4 صبح ) پا شدم برم سمنان... زنگ زدم و اوکی کردم و رفتم! از اونجایی که مثل همیشه کمی تا قسمتی تنبلیم اومد برم راه آهن   به توصیه دوستان ، آشنایان و بعضی دیگر از اقوام و فامیل های وابسته تصمیم گرفتم که با سمند برم! ( ضمنا مراسم زنانه همزمان در مسجد آنجا برگزار میشود...   چیه؟ مسجد آنجا دیگه! اوناهاش!   خب حالا آدرس دقیق بهت میدم! شهید نشی پشت کامی   ) بله دیگه سوار شدیم! خب زمان سوار شدن یه اسکن کردم بقیه مسافرا رو و یه سری اطلاعات بدست آوردم!   مثل شهر و اسم و آدرس و تلفن و نام پدر و شماره شناسنامه! راننده که شاهرودی بود اسمشم محمدرضا بود شمارشم 0912573 آره دیگه همین بود!   ( بقیش؟ با بقیش چیکا داری؟! ) کنارش یه خانومی نشته بود که دیگه از سقف برو بالا و به خاطر مسائل اجتماعی اقتصادی سیاسی علمی فرهنگی و به خاطر حمایت از یونیسف و یونس کو و یونس کجاست و همچنین اخلاقیات و احترام به خوانندگان زیر 18 سال وبلاگ ( هه هه هه ) از نوشتن مشخصات کامل معذوریم!  فقط در همین حد بدونید که وای وای وای! آخ آخ آخ! دوره آخر زمون شده!  خلاصهههههههه مسافرای عقب رو بگم! سمت راستم رشتی بود!!!! مهندس علی فخارزاده که ساله 80 به جمع مهندسین نظام مهندسی اضافه شده بود!  متولد سال 1351 رشت!  یکی از خصوصیات بارز ایشون علاقه ی شدید به خواب اونم در فضای زیاد بود!   ماشاالله وقتی خودش رو ول میکرد فیل هم بغل دستش بود له میشد!   از علایق دیگه ی ایشون میشه به تعویض سیمکارت دائمی و ایرانسل هر 2 دقیقه 3بار اشاره کرد!   البته در زمان هوشیاری و بیداری ( منبع اطلاعات : کارت نظام مهندسیه ایشون  ) سمت چپیم معتاد بود!   خب ایشونم به دلیل راز هستی و پیچیدگی های خلقت هنوز در هاله ای از ابهام قرار دارن!  ولی یک مشخصه ایشون این بود که هر 10 دقیقه که رادیو ساعت رو اعلام میکرد ایشونم ساعت مچی شون رو با رادیو تنظیم میکردن!   اینم بگم که ساعت مچیشونم گویا در مراسم بزم و شادمانی شرکت داشتن و توی همین فاصله 10 دقیقه که رادیو ساعت رو اعلام میکرد 15 دقیقه ای به جلو یا عقب میرفت!  یک راز مکشوفی!! دیگه هم از ایشون این بود که گویا در تمام طول سفر به فکر این بودن که یه ژلژله بیاد این خاکشتر شیگال بیفته!   ( با ادبیات درد خانمانسوز   )... بله حالا تیمه امنیتی من هنوز مطالعات گستردشون رو قطع نکردن و به محض اطلاع بیشتر شما رو هم در جریان میذاریم!

 قسمت دوم : تخفیف

در تمام مدت سفر با استفاده از شگردهای مخصوصی که در اونها تبهر خاصی دارم   به فکر تخفیف بودم! که البته موفق هم شدم!   با این وسوسه و پیشنهاد که آقای راننده شمارت رو بده برگشتنم با خودت بیام و تریپ رفاقت و صمیمیت از 4500 تومن 3000 تومنش رو دادم!    خب خدا بده برکت! مشتری میشیم! توی راه هم یه جا که واساد تخمه بگیره بهش گفتم محمدرضا جان قربون دستت این کناریه من خوابه نمیتونم برم بیرون! بی زحمت یه آب معدنی بگیر واسم!   وقتی داشت میرفت بهش گفتم اگه پلار داشت پلار بگیر! راننده ---  < منم ---->     دیگه دیدم داری زحمت رو میکشی دیگه!

   قسمت سوم : میرسییییییییم   

میرسیم میدون مشاهیر پیاده میشیم! ولی اون خانومه پیاده نمیشه!   راننده و خانومه و ماشین در خیابانهای بی انتهای سمنان نقطه میشوند و همگان انگشت تعجب بر دهان میگیرند!   که چه شد؟   اسم میدون مشاهیر رو حفظ میکنیم که بعد از اتمام امور به همینجا برگردیم!!!!

  قسمت چهارم : داغان بازی 

مدارک و اسناد تحویل گردید!  و کارهای اداری تمام! به مشاهیر برمیگردیم! 

 قسمت پنجم : تماس میگیرییییییییییییییم!

تماس میگیریم! بیییییییییییییییییب ( به خاطره بعضی از شرایط سانسور شد )

  قسمت ششم : میبینیییییییییم! 

این قسمت به علت اینکه خودمم ازش چیزی نفهمیدم بازگو نمیشه! در تمام مدت مرحله شش بنده مانند چوبی خشک و بدون کلام بودم   و مغز اینجانب در یک عملیات انتحاری به مدت دقایقی از کار افتاد و تمام وظایفش رو به قلب اینجانب واگذار کرد!    که در این مدت احساس کندگی و جراحات سطحی عمقی کناری و بقیه جراحات در قلب را داشتیم و شاهد بودیم!

  قسمت هفتم : برگردییییییییییم؟ 

از اونجا که همچنان توی هپروت بودم نفهمیدم چجوری رسیدم راه آهن! واقعا چگونه؟ و چطور؟    بلیط گرفتم و رفتم طرف اونجا!    ( اونجا دیگه! بابا اسمش جنبه ی منکراتی داره! باشه بابا سرویس و اینا  ) آقایی که شما باشین! خانومی که شما باشین! رفتیم اونجا کلی از عمرمون رو اونجا تلف کردیم!   اصلا مثل یه ثانیه گذشت! تا رفتم به خودم بجنبم و یکمم خودم رو نگاه کنم و یکمم فکر کنم صدای بوق قطار اومد و بلههههه جا ماندیم!   

   قسمت هشتم : به حالت طبیعی برمیگردیم   

زمان برگشت ( با شخصی اومدم ) داشتیم سگ لرز میزدیم    و راننده هم نه انگااااااااار! با کلی سرعت لایی میکشید!  ( و البته من از لایی کشیدناش و سرعتش کلی حال کردم   ) هی گفتیم آقا یخ زدیم!    آقا سقط شدیم!  آقا تلف شدیم!    گوشش بدهکار نبود که نبود! یه آن قاط زدم گفتم وقتی بخاریت خرابه چرا مسافر سوار میکنی؟ هن؟    آقایی که باز شما باشین و خانومی که بغل دستیتون باشه یه آن زد رو ترمز گفت میخواستی سوار نشی! برو پایین!  ( هم داد زد هم لحنش بد بود! ) ( وسط بیابون پیاده میشدم یعنی؟    ) منم گفتم باشه! حالا یه چی گفتم شما بفرمایین ( تو دلم گفتم من میدونم با تو   ) آقا رسیدیم پلیس راه تا آقا پلیسه رو دیدم توی حرکت در رو باز کردم و داااااااااد کمک کمک!    راننده گفت چیکا میکنی؟ گفتم بخاری نداری؟ هن؟ حالتو میگیرم! آقا الگانس اومد چراغ داد این واساد!  آقا پلیسه اومد گفت چی شده؟ منم زدم به در کولی گری! آقا این ما رو میخواست بکشه! آقا 150 تا میومد!  از سمت راست سبقت میگرفت! هرچی هم گفتیم یواش برو گوشش بدهکار نبود! مگه ما جونمون رو از سر راه آوردیم؟!    راننده گفت دروغ میگه مسئله بخاری بود!  منم گفتم بخاری چیه؟ گفتم از بقیه مسافرا بپرسین جناب!  مسافرا هم یه صدا گفتن آرهههههه داشت ما رو میکشت!  هه هه هه آقا پلیسه شمارش رو داد به من و به راننده گفت مسافرات رو میرسونی برمیگردی اینجا!    وای به حالت اگه تند بری و تو راه چیزی بگی که این آقا وقتی که به من زنگ میزنه از دستت شاکی باشه!    هیچی دیگه گواهینامش رو گرفت و راننده هم ما رو رسوند و تا اینجا هم یه کلمه حرف نزد!  هه هه هه تا اون باشه پر رو بازی در نیاره!    منه مظلوم و ساده و آروم و گوشه گیر رو میخواست اذیت کنه! 

  قسمت نهم :     

چیه خوش گذشته؟ تموم شد!    در مجموع حال داد! راستی یه تابلو به دیوار اتاقم زدم! خیلی خوشگله و خیلی مهم! البته با دوربین گوشی ازش عکس گرفتم بد شده عکسش ولی خودش خیلی قشنگه!    عکس اونم میذارم اینجا! فردا میخوام برم براش قاب بسازن! خب دیگه ما رفتیم!    

قشنگههههههههه 

بعدا نوشت ۱ : وبلاگ قبلیم که حذف شده بود رو مهندسین بلاگ‌اسکای بهم برش گردوندن!    انشاالله به زودی بر میگردم همونجا!   خبر میدم!       

بعدا نوشت ۲ : دل تمامیه بلاگفایی‌ها آب!   مدیر بلاگ‌اسکای صبح بهم اس‌ام‌اس داد که وبت رو برگردوندیم!  حالا وقتی من میگم بلاگ‌اسکای بهترین جاست شما بگین چرا! 

silentsong.blogsky.com 

  فعلا     

نظرات 41 + ارسال نظر
حدیث چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 23:59

به به به به سمنان خوش گذذذذذذذذذشت؟
چرا بی خبر بابااااااااااااااااا
.....
.
.
.
.
.
...
.
.
.
...
.

آرهههههههه! خوب بود!

دیگه یه هویی شد! :دی

.
.
.
.
.
.
.
.
.

دیث پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 00:01

اون تیکع کولی بازی رو خوب اومدی هاااااااااااااا
ایول

:دی

مجبور بودم! میفهمی؟ مجبووووووووووووووووور

حدیث پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 00:04 http://vaksan.blogsky.com/

ببخشید یه سوال فنی داشتم از حضور امورتون
شما با بیتی جون یا اصفهانی ها نسبتی ندارین احتمالا
(بیتی=بی تبار)

خواهش میکنم بفرمایید!

فکر نکنم! خب ما فرق داریم!

:دی

هه هه هه

روشنک پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 00:45 http://roshanak2020.blogfa.com

چندم؟

دومین نفری! :دی

روشنک پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 00:59 http://roshanak2020.blogfa.com

ایول حسین
خوب حق رانندهرو کف دستش گذاشتی
دستتتتتتتتتتتتتتت درست
دمتتتتتتتت ولرم
ببنی خوشگله اون تیکه ای که گفتی مغزت از کار افتادو ی ذره گستره تر توضیح بده خب
چی داداشششششششششششششششش

:دی

دیگه در نهایت مظلومی نهایت کاری بود که از دستم بر میومد!!!

ایول...

چی رو بیشتر توضیح بدم؟

الووووووو

صدات نمیاد اصلا! آخ آخ آخ!

روشنک پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:02 http://roshanak2020.blogfa.com

ببین من ی جوری تخفیف میگیرم که طرف خودشم ی چی میده بهم مفتکی
خیلی حال میده
اییییییییییی
رشتی بود طرف؟
۲ تا میزدی پس کلش میگفتی کم کله ماهی بزن تو رگ

نه خب! من اصلا چنین آدمی نیستم!

اصلا تخفیف چیه؟

هه هه هه

بیچاره! ولی خیلی با نمک بود!

روشنک پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:03 http://roshanak2020.blogfa.com

حسینننننننننننن
تو ی قاتل .. جانی واقعا
چرا کامنتای منو میپاکونی اخه
چرا همچین میکنی
مگه ازار داری فنچول

ایییییی چرا؟

آهان!

پیش میاد دیگه!

باز لازمه بگم متولد چندی؟

کوچولو ۲سال از من کوچیک تری! ای خدا! روشی تو هم دچار اعتماد به نفس کاذبی؟

روشنک پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:05 http://roshanak2020.blogfa.com

این تابلوئم قشنگههههههههههههههههههه

مشکوک میزنیا
عروسی مروسی افتادیم دیگه؟
عجب فرقون جلبی شدیا

آرههههههه خیلی قشنگه!

مشکوک؟ کی؟ من؟

عروسی؟

الوووووو ای بابا باز صدات نمیاد!

چی میگی؟ فرقون شدی باز؟ الو!

روشنک پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:06 http://roshanak2020.blogfa.com

حسین من تازه ۱۲:۳۰ اومدم نت
اصلا گفتی ساعت ۱۲ می اپی رو ندیدم
وگرنه جف پا میومدم وبت خب خنگ کدن

خسته نباشی!

هه هه هه

دیوانه یی دیگه! چشاتم که باباقوری!

روشنک پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:08 http://roshanak2020.blogfa.com

سگ لرززززززززززز میزدی؟
اخی
نازی بشی
خب ی جور دیگه توصیف میکردی خب

به حالت طبیعی برمیگردی؟
جان من؟
اقا بزن دستو
بالاخره نمردم ارزوم براورده شد

آرهههههههه سرد بوددددددددددددد

چی بشم؟! وااااااااا

هه هه هه

خدا آرزوی همه‌ی جوونا رو برآورده کنه!

روشنک پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:10 http://roshanak2020.blogfa.com

دیه چه خبرررررررررررر
اهان
ببخشید
اصلا جاش نبود
خب حالا. بیشخصیت نشو ی ذره بهت رو میدم


گورچ ...گورچ
اینم کتک امشبت
بابای
گودنایتتتتتتتتتت

سلامتی

خواهش میکنم! دفعه آخرت باشه!

فهمیدی؟ هن؟

ایییییییی باز دیوونه شد! باز اعتماد به نفس کاذب زد!

روشنک پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 16:16 http://roshanak2020.blogfa.com

سلام کردی؟
تو چرا ادم نمیشی
من بعد 2 ماه نتونسم تورو به سمت انسان بودم سوق بدم؟
هوم؟
چی میگه؟
وای. چقده خشنگ حرفیدم
حسین
ببین اونجایی که گفتی مغزت هنگید رو بیشتر توضیح بده
ببین گوشاتو ی شستشویی بده خواهشا
سرویسمون کردی

آره پارسال یه بار سلام کردم! یه پارم وقتی ۴ سالم بود! هه هه هه

مگه خودت آدمی؟ آدمیت را از آدمی باید فرا گرفت! ( هن؟ چی میگم؟ )

من قشنگتر حرفیدم!

کجا رو بیشتر توضیح بدم؟

الووووووو باز صدا نمیاد!

کی گوشاش رو شستشو داده؟ بستریش کردن/؟

الووووووووووو

روشنک پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 16:18 http://roshanak2020.blogfa.com

حسین ی ساندویچ به خوردم دادن دوستام
۱۰۰ رحمت به زهر مار
لامصب عین قلوه سنگ بود
الان خیلی گشنمه
میگم
خرخره سراغ داری واسه جوییدن؟

خب خوبه که! قبلا حشره خور بودی! حالا خزنده خور!

هه هه هه مگه زهر مار مثل قلوه سنگه؟!!!!

چرا ۲ ۳ تا سراغ دارم! بهت میگم کی!

روشنک پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 16:20 http://roshanak2020.blogfa.com

حسین بخدا اندفه کامنتمو پا کنی
خودتو از صفحهههههه روزگار پاک میکنم

گرفتی؟
شوشولاتم دیه نمیخرم برات(تهدید جدی)

ببین پیش میاد دیگه!

همین الان نزدیک بود یه لحظه یکی از کامات رو با یه نظر دیگه پاک کنم! :دی

ولی زود فهمیدم!

شکلات؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نه مطمئن باش که دیگه چنین اتفاقی نمیفته!

مهناز پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 17:24 http://matarsak00.blogfa.com/

سیلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
من اومدم
باورت می شه
خوفی
من خیلی خوشحالم که وقت خالی یافیدم
داشتم از خ زدن می ترکیدم
بلااااااااااااااااااااخره دیگه
خیلی خوشحالیدم که تونستم بیام
ولی وقت نکردم بخونم
ایشالاه ماه سال و یا قرن بعدد که اومدم
فیلن

سیلام....

خوش اومدی....

آره!! :دی

بد نیستیم! شما خوبی؟

خب اینقد خر نزن! ولشششششششششششش

ولی جدی زورت به خر میرسه که میزنیش!؟

ایییییییی

باشه فعلااااااااااااااااا

نرگس & عسل پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 20:44 http://akhareshy.blogfa.com

وبلاگت خیلی باحاله از اون باحال تر نوشتنته
اگه با تبادل لینک موافق بودی خبرمون کن

مرسی... وب شماها هم باحاله! :دی

نوشته‌هاش رو هنو نخوندم البته :دی

من لینکتون میکنم!

روشنک پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 21:30 http://roshanak2020.blogfa.com

ببین اون تیکه ای که گفتی مغزت هنگید رو ی بار دیگه گستردهههههههههههههههههههه
توضیح بده
افتاد؟
گرفتی؟

حسین تا سال دیگه با این جمله میجوئمت
باید بگی
ادمیت؟
تو چون سنسورات در حد گلابیه اصلا در مورد ادمیت یا غیر ادمیت فکر نکن گلم
چون مغز نمیکشه .اخی
راسی
شاید امشب اپ کنم
ی فرقون برات کادو پیچ کردم واسه اول شدنت

ای بابا! چه گیری دادیا!

خیله خب من رایزنی میکنم اگه شد میام توی خصوصیت میگم!

گیر دادیا! سوزنت گیر کرده!

ایییییی من که میخواستم بگم ولی حالا که حرفه زوره نمیگم!

گلابی بودن بهتر از جلبک بودنه! :دی

گلم؟ ای بابا! مگه تو خودت داش بابا نداری؟ :-((

ای جدا؟ شکلات بده! :دی

هه هه هه

روشنک جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 00:19 http://roshanak2020.blogfa.com

اپمممممممممممم حسین
بدو

الان وقتشه بگی؟

تو ۲ دقیقه پیش آپ کردی

روشنک جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:08 http://roshanak2020.blogfa.com

چه خبرتهههههههههههههههه فرقون
ااا
راسی
اینم فرقونت
بیا..
گرفتی؟
ایشالا که به دردت میخوره سره ساختمون

راسی اون قضیه یاد نره
ارهههههههههه سوزنم گیر کرده بدجور

روشنک جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:12 http://roshanak2020.blogfa.com

چه خبرتهههههههههههههههه فرقون
ااا
راسی
اینم فرقونت
بیا..
گرفتی؟
ایشالا که به دردت میخوره سره ساختمون

راسی اون قضیه یاد نره
ارهههههههههه سوزنم گیر کرده بدجور

روشنک جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:14 http://roshanak2020.blogfa.com

کدن اولین نفری که بهش خبر دادم تو بودی

ولی ازونجایی که من قلب رعوفی دارم
نظر اول چون غریبه بود پاکوندم

برو شاد باش

روشنک جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:17 http://roshanak2020.blogfa.com

زبان؟
هن؟ چیمیگه؟
دقیقاااااااااا
زدی تو خال
i am a forghooon
he is a kodan 2 tabaghe(اینم معرفیه تو بود)

روشنک جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:19 http://roshanak2020.blogfa.com

هن؟
ینی دقیقا ازون گلو بلبل برداشته بد کردی نه؟
خاک تو فرقونت
ازین فکرا نکننننننننننننننننننن

























































روشنک جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:21 http://roshanak2020.blogfa.com

چقد جدیدا شبا زود میری کپ میزنی
چه خبره؟
ای بااابا




















منم برم دیهههههههه
بابای
گودنایت

روشنک جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:54 http://roshanak2020.blogfa.com

سلامممممم برتو ای فرقون پلاستیکی
خواهشششششششششششششششش

بالاخره رفاقته دیگه
جبران میکنی بعدا

روشنک جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 23:29 http://roshanak2020.blogfa.com

الوووووووووو!
کجایی تو شفتالو
نکنههههههه رفتی تو اون یکی وب؟!

الووو

هستم بادمجون

نه همینجام فعلا

یونیکورن جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 23:45

سلام . منم یونیکورن بامعرفت و حواس جمع و اینا ! یادتون میاد ؟! خب خدا رو شکر .

راستش اول تا یادم نرفته بگم که * تبحر * درسته نه * تبهر * !!

ببخشید دیگه . ترک عادت موجب بیماری استش . منم دیگه عادت کردم به غلط املایی گرفتن . یادمه وقتی فنچ بودم در حد ابتدایی معلم مون دفتر املای بچه ها رو می داد که من زنگ تفریح صحیح کنم . یادش به خیر !! چه قدر گرسنگی کشیدم و دود چراغ خوردم تا به اینجا رسیدم !!

ادامه دارد اگر عمری باقی باشه !!

بله شناختم! حالتون خوبه؟

جدی؟ از من غلط املایی میگیرین؟ دارم براتون!

جواب این کارتون رو تو نظر بعد میدم! :دی

بله بله!

حتما ادامه داره! یوهوهاهاهاها

یونیکورن جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 23:55

سلام مجدد .

امیدوارم اتوبوسی که قراره من رو ببره مشهد ، یغنی این افتخار نصیبش شده که همراه من باشه تو این سفر ، بخاری داشته باشه ، چون من فوق العاده سرمایی هستم . و اگر سردم بشه نمیذارم هیچ کس آب خوش از گلوش پایین بره . پس به نفع همه ست که من سردم نشه !!

من بچه ی خوبی ام . همه می دونن . اینا فقط یه مشت شیطنت ریزه میزه ست که گاهی نیز هم به وقوع نمی پیونه و فقط در حد یک تهدید باقی می مونه . البته فقط گاهی !!!!

دستم درد گرفت باز .

شاد باشید فعلا تا بعد باز بیام !

سلام ( وقت انتقامه )

من رو ببره مشهد ، یغنی این افتخار

مینا خانوم؟؟؟؟؟ یغنی چیه اینجا استفاده کردین؟

وای وای وای! نچ نچ نچ

آخ اخ آخ
با این املای ضعیفتون املای بقیه رو صحیح میکردین؟ بندگانه خدا!

برین یکم املا کار کنید بابا!

انشاالله که شما مثل ما نیای!

البته اگه شما سردتون شه مثل من آروم و متین برخورد نمیکنین! احتمالا میکشینش!

:دی

ای بابا! کمتر تکست‌های پیچیده بنویسین خب! ( منظور داشتما )

:دی

فعلا......

یونیکورن شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 00:26

اولا که غلط املایی تایپی فرق داره . اینجا تاریکه منم خواب آلوده استم زیاد !! در ضمن من دستم به خاطر نوشتن تکست های پیچیده درد نمی کنه . مبارزه کردم با یه کمربند مشکی . بد جوری دفاع کردم . دستم آسیب دید . خوب میشه ایشالا . آدم دلش آسیب نبینه !!

شاد باشید .

بله!

البته این ایشالا پایینتون که دیگه تابلو غلطه!

اینم اشتباه تایپیه!؟ انشاالله درسته!

بله! واقعا خدا کنه دل ادم آسیب نبینه!

سلامت باشید...

یونیکورن شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 00:35

این رو میگن شکسته نوشتن ! مثل اینکه میگید نون ، نمیگید نان !! اینم میگن ایشالا ، نمیگن ان شا الله !!

تا جلسه ی بعد خدا یاد و نگهدار شما !!

و من الله التوفیق .

نه ما نمیگیم نون! ما همیشه میگیم نان! اگه به اونه که پس ما هم توی شاهرود میگیم تبهر شما اونجا میگین تبحر!

ها؟

نه نه نه! با همه چی شکسته بازی با انشاالله هم؟ وای وای وای!

شما ۱نمره از من عقب تری!

بله! از همینایی که شما میگی! :دی ( من بلد نیستم خب )

اقیانوس شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:18 http://myocean.blogsky.com

سلام
مثل همیشه خوب و بانمک بود :-) حتی با وجود سانسورهاش

سلام...

مرسی...

سانسور؟ آهان! :دی

قند عسل شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:44 http://charlychaplin.blogfa.com

سام علیک
کجایی؟
اینجا کجاست؟
تو کی هستی؟
این کیه؟
من کیم؟
اینا کین؟
انها چه کسانی هستند؟
این نینجا کیه؟

علیک سام!

هستیم...

وب من!

سلطان پنگوئن!

نینجا!

قندون!

نینجان!

اونام نینجان!

گیر دادیا!

قند عسل شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:46 http://charlychaplin.blogfa.com

من بالاخره طی تحقیقاتی که به وسیله نینجاهای من به عمل اومد کشف کردم که اون زن و مرد که با سمند نقطه شدن کجا رفتن
نذار بگم
دارم سعی میکنم نگم
بگم؟
نمیگم

خب؟ کجا رفتن؟

بگو! خصوصی بگو بهم!

مردم از فضولی!

نرگس & عسل شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 13:57 http://akhareshy.blogfa.com

خیلی ممنون ما هم شمارو لینک کردیم

خواهش و ممنون...

یونیکورن یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 00:20

سلام !

من نمی دونم . اگر زبان شما هم نیز فارسی هست که تو زبان فارسی تبحر درسته نه تبهر !! اگر هم زبان رسمی شما از زبان رسمی شما جدا استش و شما از دوستان خوب فرنگی هستید دیگه اون مسئله ش جداست !!

شاد باشید .

سلام!

ولی من هنوز فکر میکنم تبهر از مهارت میاد :دی

ای واااااااااااای!

زبان رسمی شما از زبان رسمی شما جدا استش

شما هم بد نیست زبان فارسی بخونید یکم! :دی

زبان شما از زبان شما جداست چیه؟ یکیش باید ما باشه نه؟

سلامت باشید...

آریانا یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 15:53 http://aaryanaa.blogsky.com

می بینم که پاچه خواری می کنی
لطف می کنی یه پست از شگردهای چگونه تخفیف بگیریم هم بذاری؟

سلام!!!

:دی پاچه خواری چیه؟ من از همه تشکر میکنم خب!!!

شدن رو که میشه! ولی خب قبلش شناسنامت رو بیار! آخه واسه زیر ۱۸... اگه بالای ۱۸ هستی بگو تا بنویسم! :دی

بهنام(بیکار بودم امدم وبلاگ زدم) دوشنبه 20 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:05 http://baran3.blogsky.com

سلامممممممممممممممممممممممممم
احوال شما...
ببخشید که دیر خدمتت رسیدم...
ممنون که بهم سر زدییییییییییییی

سلام...

قربون شما!

خواهش میکنم اقای بهنام آقا!!!

:دی

خواهش

الی دوشنبه 20 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:17

چقدر وقت گذاشتی واسه تایپشون؟
راستی قبول شدی یا نه؟
منم آپم.....

نمیدونم حدود ۶ ۷ سال! :دی

هن؟ با رتبه ۱۰۲۴ اونم کاردانی به کارشناسی میشه قبول شد مگه؟

میام حتما!

الی دوشنبه 20 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 16:59

آقای کولی...من اگه جای راننده هه بودم همونجا که در و باز کردی پرتت میکردم بیرون...
راستی وبلاگ حدیث باز نمیشه اگه ازش خبری داری به منم بگو

آقای کولی کیه؟

آقای کولییییییییییی لطفا به قصر سلطان مراجعه کنن جواب الی خانوم رو بدن!!

آهااااان! از اون نظر؟ هه هه هه جلو پلیس پرتم میکرد!؟

هست که! وبش باز میشه کهههههه! اییییییی

اتفاقا از اینکه نرفته بودی وبش شکار بود! بهت پیشنهاد میکنم قبل اینکه کشته شی وبش رو هرجور هست باز کن! :دی شوخی کردم! یعنی خالی بستم! بهش میگم حتما.

روشنک دوشنبه 20 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 22:59 http://roshanak2020.blogfa.com

سیلام. به کوریه چشم حسودان سالم برگشتم
ینی الان برم تواون یکی وبت دیگهههههههه
اوکی رفتما

علیک سیلام!

آره دیگه! همه رفتنی‌ان! امروز تو ۱۰۰ سال بعدم من!

:دی

آزاده چهارشنبه 22 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 21:38

سلام
ببخشید که دیر میام آپ خنده داری بود خیلی بامزه
قسمت میبینیمش خیلی جالبتر بود اون تابلو نقاشی هم قشنگ بود
به علت خستگی بیش از اندازه قادر به نوشتن نیستم تازه عذاب وجدان هم دارم میمیرم
ای حامد پسر همکلاسی رو چپ چپ نگاه کردم بعدا سر سایت ازم دفاع کرد


دارم میرم اون یکی وبت تو نمیای نه تو نیا خودم میرم

سلام...

خواهش.....

:دی

دیگه دیگه! ( الان خجالت کشیدم مثلا )

نچ نچ نچ! بس که ما پسرا بچه‌های خوبی هستیم!

:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد